گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خا نویسه گردانی: ḴA خا. (نف مرخم ) خای . نعت فاعلی از خائیدن . خاینده ، آنکه چیزی را بخاید: شکرخا. انگشت خا. رجوع به خائیدن شود. || (اِ) گوی را گویند که آبهای کثیف چون آب مطبخ و زیرآب حمام بدانجا رود ۞ . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). پارگین . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی خا باشه . چشم . خب . خیلخب . حتما . باتوجه به شرایط مکالمه هرکدام از معانی بالا صحیح است. پیداش این لغت از مکالمات اینترنتی (چت کردن) در نرم ا... پرآن خا پرآن خا. [ پ ِ ] (اِخ ) قسمتی از معبد نیث بود وپس از خرابی آن داریوش بزرگ فرمان داده بود که آنراعمارت کنند. رجوع به ایران باستان ج 1 ... خاء خاء. (ع اِ) موی سرین . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || (اسم فعل ) یقال خاء بک علینا یعنی شتاب کن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خع خع. [ خ َع ع ] (ع مص ) آواز کردن یوز از حلق چون تا سه برافتد آن را از دویدن . (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال : خع ا... خوا خوا. [ خ َ ] (اِ) گوشت باشد که بعربی لحم گویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوا خوا. [ خ ُ ] (اِ) قوت . (ناظم الاطباء). آنچه روز بدان گذرانند. خوراک به اندازه ٔ روز. قوت لایموت . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آ... خوا خوا. [ خ ِ ] (اِ) لذت . چاشنی . ذوق . مزه . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) : و اما شکر در درون بی خوابی و مرارتی هست که اگر همه شکرها مردنیا ... خوا خوا. [ خ َ ] (ع اِ) خلو شکم از طعام . (منتهی الارب ). || رعاف . (منتهی الارب ). خوا خوا. [ خ َ / خ ُ ] (اِخ ) از روزهای عربان . منه : یوم خوا. خواء خواء. [ خ َ ] (ع اِ) هوا. || خلو شکم از طعام . || خلو میان دو چیز. || (ص ) خالی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود