خار
نویسه گردانی:
ḴAR
خار. (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 30 هزارگزی شمال خاور الیگودرز و 3 هزارگزی خاور راه مالرو خورزن به اقداش بالا، محلی است جلگه ای و معتدل ، سکنه ٔ آن 377 تن ، مذهبشان شیعه ، زبانشان لری بختیاری و فارسی است ، آب آنجا از چاه و قنات و محصولات غلات و لبنیات و چغندر و پنبه است و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان قالی و جاجیم بافی است ، راه آن اتومبیل رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
خوار شمرده شدن . [ خوا / خا ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچیز شمرده شدن . بچیز گرفته نشدن . پست بحساب آمدن . (یادداشت بخط م...
حبشیان ماهی خوار. [ ح َ ب َ ن ِ خوا / خا] (اِخ ) در تاریخ ایران باستان ص 1870 چنین آمده است : سواحل دریای عمان از پتاله تا کرمان به سه قس...
خوار و ذلیل گردانیدن . [ خوا /خا رُ ذَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ذلیل کردن . بدبخت کردن .بی قدر کردن . بی اعتبار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).