اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خاک شدن

نویسه گردانی: ḴAK ŠDN
خاک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن :
در بهاران کی شودسرسبز سنگ
خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ .

مولوی .


ای برادر چو عاقبت خاک است
خاک شو پیش از آنکه خاک شوی .

سعدی .


ازین خاکدان بنده ای پاک شد
که در پای کمتر کسی خاک شد.

سعدی .


|| مدفون شدن . || نابود شدن : ای بسا آرزو که خاک شده . (سعدی ). || مبدل بخاک گردیدن :
که گر خاک شد سعدی او را چه غم
که در زندگی خاک بوده است هم .

(بوستان ).


ما خاک شویم و هم نگردد
خاک درت از جبین ما پاک .

سعدی (ترجیعات ).


سعدی اگر خاک شود همچنان
ناله و زاریدنش آید بگوش .

سعدی .


|| در اصطلاح کشتی گیران به جای سر پا کشتی گرفتن . بزمین افتادن ولی بکشتی ادامه دادن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۱ ثانیه
خاک آلود شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد و خاک به کسی یا چیزی نشستن . انعفار. (زوزنی ). اِعتِفار. (مهذب الاسماء). تَتَرﱡب . تَرَب . رَغم . (اقرب...
خاک مال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطاوعه ٔ خاک مال کردن .
خاک مالی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخاک آلوده شدن . مالیده به خاک شدن . مطاوعه ٔ خاک مالی کردن .
خاک نشین شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت شدن . ناچیز و فقیر شدن .
خاک آلوده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ل ) به خاک آغشته شدن . انعفار. (تاج المصادر بیهقی ). تَتَرﱡب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به خاک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.