خال
نویسه گردانی:
ḴAL
خال . (اِخ ) نام کوهی است روبروی دبیبه از بنی سلیم و بنا بر قول دیگر در زمین غطفان ، و نام آن در این بیت آمده است :
اهاجک بالخال الحمول الدوافع
فانت لمهوا من الارض نازع .
(در معجم البلدان از یاقوت حموی ج 3 ص 390).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خوش خط و خال . [ خوَش ْ / خُش ْ خ َطْ طُ ] (ص مرکب ) آنکه ظاهری فریبا و زیبا دارد. گویند فلان مار خوش خطوخالی است ؛ یعنی ظاهری فریبنده و باطن...
خال المؤمنین . [ لُل ْم ُءْ م ِ ] (اِخ ) لقب معاویةبن ابی سفیان است چه ام حبیبه بنت ابی سفیان و ام المؤمنین خواهر معاویه است .
خال کوبی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خال کوفتن . کبودزنی کردن . وَشم . تَوشیم .
خوال . [ خ ُ ] (اِ) دوده ای که جهت ساختن مرکب از چراغ گیرند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوال [ خوا / خا ] . || خوردنی را نیز گویند. (بره...
خوال . [ خوا / خا ] (اِ) خُوال . (برهان قاطع). رجوع به خُوال شود.