خوال
نویسه گردانی:
ḴWAL
خوال . [ خ ُ ] (اِ) دوده ای که جهت ساختن مرکب از چراغ گیرند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوال [ خوا / خا ] . || خوردنی را نیز گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است که این کلمه معادل خوار است چنانکه در خوالگر = خوالیگر.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خوال . [ خوا / خا ] (اِ) خُوال . (برهان قاطع). رجوع به خُوال شود.
خال . (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر روی . (مهذب الاسماء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ آنن...
خال . (ع اِ) برادر مادر. (از برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ص 45) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ت...
خال .(ع مص ) گمان بردن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ومنه ، «خال الشی ٔ خالا» ۞ . || لنگ شدن ستور. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و منه...
خال . (اِخ ) نام موضعی است در شق الیمامه . (معجم البلدان ج 3 ص 391).)
خال . (اِخ ) نام کوهی است روبروی دبیبه از بنی سلیم و بنا بر قول دیگر در زمین غطفان ، و نام آن در این بیت آمده است : اهاجک بالخال الحمو...
خال . [ خال ل ] (ع ص ) پریشان . متفرق و منه : عسکر خال ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
خوش خال . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) که خال نیکو دارد. || معشوق . نگار. شاهد. (ناظم الاطباء).
خال خال . (ص مرکب ) ۞ بسیار لکه دار. (ناظم الاطباء). منقش به خالها. با خالها. منقطه . مرقش . رجوع به لغت خال شود.
خط و خال . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مخطط. دارای خطوط و خالها. منقش . || (اِ مرکب ) خال صورت و موی تازه بر روی دمیده : به بیداری...