اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خام

نویسه گردانی: ḴAM
خام . (معرب ، اِ) پوست دباغت ناکرده . || کنایه از مردم قرطبان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || کرباس نشسته .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
خام پوشند و همه اطلس پخته شمرند.

خاقانی .


زین خام که دارم جگر پخته بزیرش ۞
پرزی بهزار اطلس معلم نفروشم .

خاقانی .


که نفس زنده ٔ پخته ست زیر ژنده ٔ خامش .

خاقانی .


بر آن جامه ٔ چون گل افروخته
ز کرباس خام آستر دوخته .

نظامی .


تو هرچه بپوشی بتو زیبا گردد
گر خام بود اطلس و دیباگردد.

سعدی (رباعیات ).


|| فحل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنچه در شیشه ته نشین شود بطوری که رقیق الاجزاء باشد و بوی ندهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || رطوبت های نضیج نیافته . رطوبت غیر منضوج : الخروع ، مسخن ...نافع من الخام و الابردة. (ابن البیطار ج 1 ص 53). اذا طبخ (سنا) فی زیت انفاق و شرب منه اخرج الخام بلیغا. (ابن البیطار). || بلغم طبیعی که اجزای آن در رقت و غلظت اختلاف دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : الصابون حارّ محرق ، قوی الجلاء،یحلل القولنج و یسهل الخام حمولاً. (بحر الجواهر)،...: و یسهل البلغم الغلیظ اعنی الخام . (ابن البیطار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
خام سوختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت آن پختن یا برشتنی که برشته شده یا پخته شده را از بیرون سوزانده ولی در درون هنوز اثری نگذارده...
خام سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آن پختن یا برشته شدنی که چیز را از درون ناپخته و نابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است . رجوع به...
خام سوز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آن پخته شدن یا برشته شدنی که چیز از درون خام و از بیرون سوخته شده باشد.
خام روئینه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پوستی که بر طبل و دهل کشند. (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) ۞ .
خام دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خام انگاشتن .- خام دانستن بازار ؛ کاسد شمردن ۞ .
خام سوز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن یا برشتنی که چیز را از درون ناپخته ونابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است .
خام روئینه خم . [ م ِ ن َ / ن ِ خ ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرم روئینه خم . (آنندراج ).
خام دستی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار از روی ناتجربه کردن . مال بیمصرف خرج کردن .
خام درایی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژاژخایی کردن . بیهوده گفتن . هرزه درایی کردن . رجوع به خام درایی شود.
بچرم خام کشیدن . [ ب ِ چ َ م ِک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کسی را در چرم قرار دادن . پوشش چرمین بر کسی پوشاندن . در چرم گرفتن . در پوست خام گر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.