خامشی . [ م ُ ] (حامص ) خاموشی . سکوت . (ناظم الاطباء)(اشتینگاس ). مخفف خاموشی . (آنندراج ). مختصر خاموش . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج
1 ص
385). حالت خاموش بودن . حالت ساکت بودن . حالت صامت بودن
: ببخشیدش بدل بر مهربانی
نمود از خامشی همداستانی .
(ویس و رامین ).
خامشی از کلام بیهده به
در زبور است این سخن مسطور.
ناصرخسرو.
گشت دلش مرا بکین هست لبش گوا برین
خامشی گواه بین غنچه دهان کیست او.
خاقانی .
کلید زبان گر نبودی وبال
کی از خامشی قفل لب کردمی .
خاقانی .
پرسید سخن ز هر شماری
جز خامشیش ندید کاری .
نظامی .
خامشی او سخن دلفروز
دوستی او هنر عیب سوز.
نظامی .
همه در کار خویش حیرانند
چاره جز خامشی نمیدانند.
نظامی .
خامشی به که ضمیر دل خویش
بکسی گفتن و گفتن که مگوی .
سعدی .
اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است
بوقت مصلحت آن به که در سخن کوشی .
سعدی .
ز گفتن پشیمان بسی دیده ام
ندیدم پشیمان کس از خامشی .
ابن یمین .