اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خبت

نویسه گردانی: ḴBT
خبت . [ خ َ ] (ع اِ) زمین بدون سنگلاخ که در آن شن ریزه باشد. (از یاقوت در معجم البلدان ). || زمین گود وسیع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از لسان العرب ): «نزلوا فی خبت من الارض ». (از اقرب الموارد). || زمین صاف در بیابان پر از سنگ سیاه حره . (بنابر قول ابوعمر و بنقل یاقوت در معجم البلدان ). || زمین فرورفته و مشکلی که چون از آن برآمدن حاصل آید بزمین صاف و سهل رسند. (از معجم البلدان یاقوت ). ج ، خبوت ، اخبات . || گودالی که در آن ریگ باشد. (از معجم الوسیط). ج ، خبوت ، اخبات . || دره ٔ طولانی که در آن نباتی از نوع عضاء باشد. (معجم الوسیط) (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خبط. [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است مر جُهَینَه را بر مسافت پنج روز راه از مدینه . (از منتهی الارب ). یاقوت این ناحیه را چنین وصف میکند ...
خبط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اخبط. رجوع به اخبط شود.
خبط. [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ خبطة. رجوع به خبطة شود.
خبط. [ خ ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ خباط و خبیط.
خبط. [ خ ِ ] (ع اِ) آب کمی که در حوض باقی می ماند ۞ . (از معجم الوسیط).
خبط. [ خ َ ] (ع اِمص ) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون . (از ناظم الاطباء). || اشتباه . رفتن ...
خبط دماغ . [ خ َ طِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنون . || سرگشتگی . || حیرت . بهت . || مجازاً در حمق استعمال میشود.
خبط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه کردن . براه غلط رفتن . بر اشتباه رفتن . بخطا افتادن . از راه مستقیم منحرف شدن . بناصواب رفتن ۞ .
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
خبط عشواء. [ خ َ طِ ع َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن شتری است که ضعفی در بصر و چشم خود دارد و خود را بهنگام رفتن نمیتواند حفظ کند. (از متن ال...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.