اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خبط

نویسه گردانی: ḴBṬ
خبط. [ خ َ ] (ع اِمص ) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون . (از ناظم الاطباء). || اشتباه . رفتن به راه غلط. عدم بینایی در کاری . (از ناظم الاطباء). || لغزش . بسر افتادگی :
تا که پیش از خبط بگشاید رهی
تانیفتد زان فضیحت در چهی .

مولوی .


- خبط بودن ؛ اشتباه بودن ، ناهنجاربودن . منحرف از راه راست بودن . ناصحیح بودن . چون : خبط بود که از این راه رفتم ، یا آنکه گوییم خبط بود اقدام به این عمل کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خبط. [ خ َ ] (ع مص ) سخت زدن کسی را ۞ . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (ازاقرب الموارد). || سخت پا سپر...
خبط. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) برگی که از درخت ریخته خشک گردانند و ساییده با آرد و مانند آن آمیخته و با آب سرشته شتر را خورانند. (از منتهی الارب ...
خبط. [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است مر جُهَینَه را بر مسافت پنج روز راه از مدینه . (از منتهی الارب ). یاقوت این ناحیه را چنین وصف میکند ...
خبط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اخبط. رجوع به اخبط شود.
خبط. [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ خبطة. رجوع به خبطة شود.
خبط. [ خ ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ خباط و خبیط.
خبط. [ خ ِ ] (ع اِ) آب کمی که در حوض باقی می ماند ۞ . (از معجم الوسیط).
خبط دماغ . [ خ َ طِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنون . || سرگشتگی . || حیرت . بهت . || مجازاً در حمق استعمال میشود.
خبط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه کردن . براه غلط رفتن . بر اشتباه رفتن . بخطا افتادن . از راه مستقیم منحرف شدن . بناصواب رفتن ۞ .
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.