خبی
نویسه گردانی:
ḴBY
خبی . [ خ َ بی ی ] (ع اِ) ابوریحان بیرونی آرد: خبی آن بود که پنهان کرده آید اندر مشت . (از التفهیم ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
خبی ٔ. [ خ َ ] (ع ص ) پنهان کرده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). منه :...
خبی ٔ. [ خ َ ] (اِخ )نام موضعی است بنزدیک ذی قار و در آنجا بنوبکربن وائل در واقعه ٔ ذی قار ۞ بزیان عجمان کمین کردند و وجه تسمیه ٔ آن خببی...