اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ختع

نویسه گردانی: ḴTʽ
ختع. [ خ َ ] (ع مص ) ۞ رفتن درتاریکی و گذشتن در آن بقصد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || راهبری کردن در تاریکی شب ۞ . (از متن اللغة) :
اعیت ادلاء الفلاة الختعا.
رؤبة (از اقرب الموارد).
|| رفتن . روان شدن . (از متن اللغة) (اقرب الموارد): ختعالرجل فی الارض ؛ ای ذهب و انطلق . || گریختن . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). || تیز رفتن . (از متن اللغة) (منتهی الارب ). || بناگاه بر کس درآمدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). ختع علیهم ۞ . || لنگان رفتن کفتار. ختعت الضبع. (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیست شدن و رفتن کوراب . اضمحلال سراب . || در پشت شتر رفتن فحل . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد): ختع الفحل خلف الابل ؛ ای قارب فی مشیه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ختع. [ خ َ ت ِ ] (ع ص ) دلیل حاذق . راهبر واقف . (از متن اللغة). دلیل ماهری که در حرکت متوقف نشود و حیران نگردد. (معجم الوسیط). || (اِ) کفتار...
ختع.[ خ ُ ت َ ] (ع اِ) کفتار. (از منتهی الارب ). نامی از نامهای کفتار است ولی ثبت نشده است . (از متن اللغة). کفتار ماده . (از ناظم الاطباء). ...
ختع. [ ] (اِخ ) نام سکه ای (= محله ) بوده است به بخارا که نهر «بیکند» از نهر بزرگ شهر (= نهری که از رود سند جدا میشد) نزدیک آغاز «سکه ختع» ...
ختا. [ خ َ ] (اِخ ) کلمه ای است از «ختای » و آن نام ولایتی است از ترکان و در شعر و نثر فارسی گاهی به این شکل یعنی «ختا» آمده است برای ...
ختاء. [ خ َت ْءْ ] (ع مص ) باز ایستانیدن کسی از کار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کف . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) (لسان ال...
درست پنداشتن آنچه (کار، اندیشه، گمان) نادرست است و برعکس؛ به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، یا از روی دانایی یا نادانی. (https://www.cnrtl.fr/definition/e...
خطا. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خُطوَة و خَطوَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطا. [ خ ِ / خ َ ] (از ع ، اِ) سهو و اشتباه . (ناظم الاطباء). نقیض صواب . (یادداشت بخط مؤلف ) : گرت سوی نخجیر کردن هواست گر از خانه نخجیر گیری...
خطا. [ خ َ ] (اِخ ) نام شهریست از ترکستان . زمین مشکخیز منسوب به خوبرویان و شاهدان . (از شرفنامه ٔ منیری ). ختا. رجوع به ختا در این لغت نامه ...
خطا. [ خ ِ ] (اِخ ) نام یک کوه و یا یک زمینی است در سراة. (از معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.