خد. [ خ َدد ] (ع مص ) زمین کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). شکافتن زمین . (منتهی الارب ). || گود کردن زمین . حفر کردن زمین . یقال : خد السیل الارض و فی الارض
۞ . || با دندان جسم چیزی را دریدن . (از معجم الوسیط).
۞ || داغ بر صورت شترزدن . (از معجم الوسیط).
۞ || اثر در شبی گذاشتن . (از معجم البلدان ).یقال : خد الفرس الارض بحوافره . || لاغر شدن و کم گوشت گشتن . (از ناظم الاطباء). یقال : خد لحمه .