خراج
نویسه گردانی:
ḴRʼJ
خراج . [ خ َ / خ ُ ] (ع اِ) باج . ج ، اخرجه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- امثال :
الخراج بالضمان ؛ این قول پیغمبر است و مقصود آن است که مکسوبه ٔ غلام برای مشتری است بدان جهت غلام در ضمان اوست و صورتش آن است که شخصی غلامی خرید کرده مدتی بکار تجارت دارد وبعد از آن در وی عیبی بیند که فروشنده بر وی پنهان کرده ، در این صورت مشتری را رد غلام است بر بایع و بایع را رد ثمن بر مشتری و مکسوبه ٔ غلام برای مشتری بوداگر هلاک شدی از مال مشتری هلاک شدی . (از ناظم الاطباء). خراج هایی که دولتهای مسلمان عثمانی و صفویه از زمینها میگرفتند و مورد توجه علمای آن عصر قرار گرفت وجنبه ٔ سیاسی آن که از اختلاف دو دولت ناشی شده بود، موجب بروز اختلافاتی میان علمای شیعه ٔ ساکن عراق (عثمانی ) و ایران گردید. شیخ کرکی و بحرینی هر یک رساله هایی چند بر ضد یکدیگر در این مورد نوشته اند که اکثر آنها چاپ شده است . رجوع به حرف خ الذریعه شود.
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خراج خواستن . [ خ َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) تقاضای خراج کردن . خواستن خراج : آتش بیار و خرمن آزادگان بسوزتا پادشه خراج نخواهد خراب را.سع...
خراج المقاسمة. [ خ َ جُل ْ م ُ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به «خراج » و «مقاسمه » در این لغت نامه شود.
باج و خراج گرفتن . [ ج ُ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مکس . (منتهی الارب ). باج ، ساو، عوارض ، مالیات گرفتن . رجوع به باج گرفتن شود.