خرء
نویسه گردانی:
ḴRʼ
خرء. [ خ َرْءْ ] (ع مص ) ریدن و پلیدی انداختن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آلت تناسلی خر مثال تمثیلی: مث کیر خر اینجا وای نسا. یه کاری بکن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش در...
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا ۞ است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صباره ٔ آمریکایی...
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفرو...
گله خر. [ گ َل ْ ل َ / ل ِ خ َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان که در 12هزارگزی شمال باختری بهبهان و 3هزارگزی شما...
مال خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش خریدن اسب و استر و مانند آن است . (از فرهنگ فارسی معین ). || خریدار مال دزدی و اموال مسروقه . (فره...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دستِ خر کوتاه. چون بخواهند کَسِ بیقدری را از کاری بازدارند این را گویند. (منبع: امثال و حکم، علی اکبر دهخدا). رجوع شود به خر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.