اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خردل

نویسه گردانی: ḴRDL
خردل . [ خ َ دِ ] (ص مرکب ) نامرد ترسنده . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). نامرد که آنرا بزدل نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). بزدل . (یادداشت بخط مؤلف ). بددل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خردل شهری . [ خ َ دَل ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ قسمی از خردل است که در داروسازی بکار رود.
خردل فارسی . [ خ َ دَ ل ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف السطوح . حشیشةالسلطان . صناب بری . تلسفی ۞ . (یادداشت بخط مؤلف ). خَرْفَق . خرفوف . ...
خردل صحرائی . [ خ َ دَ ل ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قچی . شبرق . رشاد بری . رجوع به رشاد بری شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
چنور برهانی
۱۳۹۳/۰۹/۱۵ Iran
0
0

در زبان کردی (لهجۀ محال) واج «خ» به «ک» تبدیل می شود و کر دل (خر دل) کنایه از آدم بیخیال و خوشگذران است.
شاید به اعتبار اینکه دراز گوش جز غریزه، احساس و ادراک ندارد و افراد عیاش و شهوتران هم اینگونه اند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.