اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرده گرفتن

نویسه گردانی: ḴRDH GRFTN
خرده گرفتن . [ خ ُ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ۞ عیب گرفتن . نکته گیری کردن . خرده سنجی کردن . انتقاد کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بر کور و کر ار خرده نگیری مردی .

(منسوب به رودکی ).


ز فرّ بزم تودی برده در نعیم بهشت
ز دست حادثه امروز میکشم تعذیب
مرا از این مثل صوفیانه یاد آید
اگر بخرده نگیرند برگ یا ترتیب .

ظهیر فاریابی .


یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
که حسنی ندارد ایاز ای شگفت .

سعدی (بوستان ).


توان گفتن این با حقایق شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس .

سعدی (بوستان ).


بزرگی در این خرده بر وی گرفت
که دانا نگوید محال ای شگفت .

سعدی (بوستان ).


تابکرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم .

سعدی .


اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان خرده نگیرند جوان را ۞ .

سعدی (بدایع).


خرده بر سعدی مگیر ای جان که کاری خرد نیست
سوختن در عشق و آنگه ساختن بی روی تو.

سعدی (بدایع).


گرد گل عارضش طاقت ریحان گرفت
حسن رخش خرده ها بر گل بستان گرفت .

جمال الدین سلمان (از آنندراج ).


برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه بما روز الست .

حافظ.


برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر میکند این من چه کنم .

حافظ.


چو قسمت ازلی بی حضورما کردند
گر اندکی نه بوفق رضاست خرده مگیر.

حافظ.


گر زمسجد بخرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.