گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خرگاه نویسه گردانی: ḴRGAH خرگاه . [ خ َ ] (اِخ ) نام ایالتی بوده است : ز مرزی کجا مرز خرگاه بودازاو زال را دست کوتاه بود.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی خرگاه خرگاه . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جا و محل وسیع. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). مؤلف لغت نامه آنرا از «خر» بمعنی «بزرگ » و «گاه » بمعنی «جای » و «تخت »... خرگاه خرگاه . [ خ َ ] (اِخ ) نام شهری بمصر در شمال بولاغ و نیز نام واحه ای بدانجا. (یادداشت بخط مؤلف ). خرگاه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. هفت خرگاه هفت خرگاه . [ هََ خ َ ] (اِ مرکب ) هفت فلک . هفت آسمان . هفت خراس : ای شاه مقربان درگاه بزم تو ورای هفت خرگاه . نظامی .وشاق تنگ چشم هفت خرگاه ... خرگاه مه خرگاه مه . [ خ َ هَِ م َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرگاه ماه . (فرهنگ جهانگیری ). خرگاه نشین خرگاه نشین . [ خ َ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه در خرگاه نشیند. کنایه از رئیس و سرور قوم : خرگاه نشین بت پریروی همچون پریان پرید از آن کوی . نظامی... خرگاه خضر خرگاه خضر. [ خ َ هَِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خرگاه خلخ خرگاه خلخ . [ خ َ هَِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (یادداشت بخط مؤلف ) : چو خاتون یغما بخلخال زرز خرگاه خلخ او برآورد سر.ن... خرگاه زدن خرگاه زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خیمه برافراشتن .خرگاه برافراشتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : این قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زند... خرگاه سبز خرگاه سبز. [ خ َ هَِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود