اجازه ویرایش برای همه اعضا

خرگاه

نویسه گردانی: ḴRGAH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خرگاه . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جا و محل وسیع. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). مؤلف لغت نامه آنرا از «خر» بمعنی «بزرگ » و «گاه » بمعنی «جای » و «تخت »...
خرگاه . [ خ َ ] (اِخ ) نام ایالتی بوده است : ز مرزی کجا مرز خرگاه بودازاو زال را دست کوتاه بود.فردوسی .
خرگاه . [ خ َ ] (اِخ ) نام شهری بمصر در شمال بولاغ و نیز نام واحه ای بدانجا. (یادداشت بخط مؤلف ).
خرگاه مه . [ خ َ هَِ م َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرگاه ماه . (فرهنگ جهانگیری ).
هفت خرگاه . [ هََ خ َ ] (اِ مرکب ) هفت فلک . هفت آسمان . هفت خراس : ای شاه مقربان درگاه بزم تو ورای هفت خرگاه . نظامی .وشاق تنگ چشم هفت خرگاه ...
خرگاه نشین . [ خ َ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه در خرگاه نشیند. کنایه از رئیس و سرور قوم : خرگاه نشین بت پریروی همچون پریان پرید از آن کوی . نظامی...
خرگاه ماه . [ خ َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هاله ٔ دور ماه و آنرا خرمن ماه نیز گفته اند. (انجمن آرای ناصری ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری...
خرگاه خلخ . [ خ َ هَِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (یادداشت بخط مؤلف ) : چو خاتون یغما بخلخال زرز خرگاه خلخ او برآورد سر.ن...
خرگاه زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خیمه برافراشتن .خرگاه برافراشتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : این قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زند...
خرگاه سبز. [ خ َ هَِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.