خرم
نویسه گردانی:
ḴRM
خرم . [ خ َ رَ ] (ع مص ) شکافته گردیدن دیوار بینی فلان . (از تاج العروس )(از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۶ ثانیه
خرم بهشت . [ خ ُرْ رَ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) بهشت خرم . بهشتی که خرم است . مقصود بهشت معهود است : اگر زو شناسی همه خوب و زشت بیابی بپاداش خر...
خرم آبادی . [ خ ُرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به خرم آباد که قریه ای است از قرای بلخ . (از انساب سمعانی ). || منسوب به خرم آباد که شهرها و دهکد...
خرم ترکان . [ خ ُرْ رَ ت َ ] (اِخ ) نام مادر یوسف شاه . توضیح آنکه در اواخر ایام ایلخان ارغون خان اتابک یوسف شاه از پرداخت مالیات بمغول سر ...
خرم و شاد. [ خ ُرْ رَ م ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خوشحال . خرم و خندان . خرم و خوش .
خوش و خرم . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ خ ُرْ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خوش . شاد. راضی . خوشحال .
همایون خرم (زادهٔ ۱۳۰۹ در بوشهر[۱])، نوازندهٔ نامدار ویولن، موسیقیدان و آهنگساز سرشناس موسیقی ایرانی است. او هماکنون یکی از اعضای شورای عالی خانه م...
خرم مشهدی . [ خ ُرْ رَ م ِ م َ هََ ] (اِخ ) اسمش عبدالحمید، از مشهد رضوی به یزد افتاد. بتحصیل علوم مشغول گشت و در اندک وقتی فارغ التحصیل از...
خرم شیرازی .[ خ ُرْ رَ م ِ ] (اِخ ) اسمش نجفقلی و از یساولان حضوربود و بعد در خدمت شاهزاده صاحبقران میرزا رتبتی حاصل کرد. او در غزل سرایی طبع...
خرم وخندان . [ خ ُرْ رَ م ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) شاد و خوش . سرحال . سرکیف . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرم شاه سلطان . [ خ ُرْ رَ س ُ ] (اِخ ) خواهرزاده ٔ ظهیرالدین میر بابرمیرزا بود وبحکومت بلخ رسید. (حبیب السیر ج 4 ص 388 چ خیام ).