خریدن . [ خ ُرْ ری دَ ] (مص ) خرخر کردن گربه . آواز دادن گربه . (یادداشت مؤلف )
: مردم سفله بسان گرسنه گربه
گاه بنالد بزار و گاه بخرد
تاش شکم خوار داری و ندهی چیز
از تو چو فرزند مهربانت نبرد
راست که چیزی بدست کرد و قوی گشت
گر تو بدو بنگری چو شیر بغرد.
ناصرخسرو.
|| خرخر کردن خفته . خرناس کشیدن خفته . (یادداشت بخطمؤلف ).