گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خست کردن نویسه گردانی: ḴST KRDN خست کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رنگ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : نویسنده برخامه بنهاد دست بعنبر سر نامه را کرد خست . فردوسی .گویا با تو من نشست کنم قصدآن طره ٔ چو شست کنم باده ٔ راوقی بجان بخرم پس بخوناب دیده خست کنم .شرف الدین شفروه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه واژه معنی خست کردن خست کردن . [ خ ِس ْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخل ورزیدن . امساک کردن . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود