خشنود کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راضی کردن . خوشحال کردن . اِعتاب . (یادداشت بخط مؤلف ).تَرضیَه . اِرضاء. (تاج المصادر بیهقی )
: بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را.
سعدی (بوستان ).
و بنعمت بیکران خشنود کردند. (گلستان سعدی ).
چندان کرمت نیست که خشنود کنی
درویشی از آن باغ بشفتالودی .
سعدی (هزلیات ).