خط
نویسه گردانی:
ḴṬ
خط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و خوزستان و شهریست خره نام از موصل و شهری ببحرین که آنرا خط خوانند و نیزه ٔ خطی از آنجا خیزد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ) و جزایر از ایشان بستد و به جزیره ٔ خط بیرون آمد کی نیزه های خطی از آنجا آرند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). || بستنگاه کشتی است ببحرین . رماح خطیه منسوب است به آن بدان جهت که در آنجا آنرا می فروشند نه آنکه منبت نیزه هاست . (منتهی الارب ).
- رماح خطیة ؛ نیزه های منسوب به خط که از نیزه های بسیار خوب بوده است . رجوع به «خط» در این لغت نامه شود.
- نیزه ٔ خطی ؛ نیزه منسوب به خط. رمح خطی .
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
خط زنگاری . [ خ َطْ طِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط سبزرنگ . کنایه از موی تازه بردمیده ٔ صورت : لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزدکه نام ...
خط تقویمی . [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط تقویم . رجوع به خط در این لغت نامه شود.
خط تصویری . [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحله ٔ دوم از مراحل اساسی خط است در این مرحله برای اظهار فکری صورت آنرا می کشیدند، مثل...
خط پیشانی . [ خ َطْ طِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوطی که در پیشانی آدمی است . کنایه از سرنوشت و رقم تقدیر می باشد : سرنوشت خود توان خواند ا...
خط پیمانه . [ خ َطْ طِ پ ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خطها که در جام جم بوده ، ولی در غیر جام هم مستعمل است . (از آنندراج ) : بز...
خط ارتباط. [ خ َطْ طِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مسیری که واسطه ٔ ارتباط یک واحد است در لشکرکشی با سایر قسمتها بخصوص مرکز فرماندهی . (یا...
خط آراستن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) خط خوش نوشتن : یمین تو چو خط آراید آفرین شنوی بر آن یمین خطآرای از یسار و یمین .سوزنی .
خط آموختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن یاد دادن . نوشتن آموختن . اِکتاب ؛ کتابت آموختن .
خط آریانی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که در باختر ایران معمول بوده و چنانکه در کتاب لیندزی آمده در یک مورد روی سکه های...
خط استواء. ۞ [ خ َطْ طِ اِ ت ِ ] (اِخ ) خطی است موهوم که یک سر آن بمشرق و سر دیگر بمغرب که حکما در زمین بمقابله و محاذات دائره ٔ معدل ال...