خلاء
نویسه گردانی:
ḴLAʼ
خلاء. [ خ َ ] (ع اِ) آب دست جای . متوضاء. کنیف . مبرز. مستراح . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۲.۸۲ ثانیه
خلع. [ خ َ ] (ع اِمص ) عزل . معزولی . (ناظم الاطباء).- خلع شدن ؛ معزول شدن . از شغل و عمل خارج شدن .- خلع عذار کردن ؛ بی آبرویی کردن : چو...
خلع. [ خ ُ ] (ع مص ) رها کردن زوجه بر مالی که از وی ستاند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). رها کردن زن...
خلع. [ خ ُ ] (ع اِمص ) رهایی زن بر مالی که شوهر بستاند از وی یا از غیر وی . (ناظم الاطباء).- طلاق خلعی ؛ یکی از اقسام طلاقست که بر اثر خ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: جب job (پهلوی) واخژ vāxež (سغدی) افشوم efŝum (سغدی: efŝumb)***فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اپابر ápâbar (اوستایی: ápabar).*** فانکو آدینات 09163657861
خلع ید. [ خ َ ع ِ ی َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ماده ٔ زیر شود.
خلع بدن . [ خ َ ع ِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جان خود بجسم دیگری انداختن و جدا کردن بدن از روح و این عمل ازجوکیان است که بریاضت ...
خلع روح . [ خ َ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جان خود بجسم دیگری انداختن این عملی است جوکیان را و خلع بدن مرادف آنست . (آنندراج ) (غیاث ا...
خلع سلاح . [ خ َ ع ِ س ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، اینهاست: جب مزین job-mazin (پهلوی - سغدی) واخژ کانس vāxež-kāns (واخژ؛ سغدی؛ کانس از اوستایی: kānstara سلاح)***فانکو آ...