اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خلة

نویسه گردانی: ḴL
خلة. [ خ ُل ْ ل َ ] (ع اِ) درختی خاردار. || رستنگاه عرفج و جای انبوهی آن . || علف شیرین . یقال : الخلة خبزالابل و الخمص فاکهتها. || هر زمین که در آن گیاه تلخ و شورمزه نباشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خُلَل . || زن دوست . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ،خِلال . || خله در لغت محبت باشد و نزد ارباب سلوک اخص از محبت است و آن عبارت است از جای گرفتن دوستی محبوب در دل به نحوی که جز محبوب گنجایش احدی را نداشته باشد و این نوع دوستی سری است از اسرار الهی و مکنون غیب و علامت و نشانه ٔ آن همان است که جزیاد و ذکر محبوب کسی را در ساحت قدس آن بار نیست .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خله ٔ چشم . [ خ َ ل َ / ل ِ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آب غلیظ که در گوشه های چشم فراهم آید. || آبی که از اجتماع آن ...
خله کردن . [ خ َ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خالی کردن . رها کردن : او مر او رادر آن یله کرده ست مهر او را ز دل خله کرده ست . عنصری .مرد دین...
خله کاهوش . [ خ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 110 تن سکنه . محصول آن غلات دیم و مختصر توتون و لبنیات و شغل...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.