اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خم

نویسه گردانی: ḴM
خم . [ خ َم م ] (ع مص ) روفتن . منه : خَم َّ البیت خَمّاً؛ روفت آن خانه را. پاک کردن . جاروب کردن . گردگیری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || پاک کردن چاه . منه : خم البئر؛ پاک کرد چاه را. || دوشیدن . منه : خم الناقة؛ دوشید ناقه را. || حبس کرده شدن ماکیان در قفس (بصیغه ٔ مجهول ). منه : خم الدجاج . || بریدن چیزی . منه : خم الشی ٔ. || ثنا گفتن کسی را ثنای نیک . منه : خم فلاناً. || لباس کسی را تعریف کردن و ثنا گفتن .منه : هو خم ثیاب فلان . || سخت گریستن . منه : خم فلان . || گنده شدن گوشت . منه : خم اللحم . || متغیر شدن شیر از بدبویی خیک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خم اللبن . متعفن شدن شیر از تعفن جای . (یادداشت مؤلف ).
- امثال :
هو السمن لایخم ، نظیر: او دریایی است که از این چیزها نجس نمیشود ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شصت خم . [ ش َ خ َ ] (ص مرکب ) ظاهراً به اندازه ٔ شصت کمند : همی رفت رستم چو پیل دژم کمندی به بازو درون شصت خم .فردوسی .
مهر خم . [ م ُ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سکوت و خاموشی است . مُهرِ جَم نیزآمده است و مُهرِ فَم هم ، و این اخیر صحیح است یع...
نیم خم . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گلدان . گلدان سفالین . اصیص ؛ تغار. (یادداشت مؤلف ): الاصیص ؛ نیم خم که در او شاهسپرم کارند. (السامی ) (یادداشت مؤ...
هفت خم . [ هََ خ ُ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . (آنندراج ) : به خم درشد از خلق پی کرد گم نشان جست از آواز این هفت خم . نظامی .رجوع به هفت آسمان ،...
غدیر خم . [ غ َ رُ / رِ خ ُم م ] (اِخ )غدیری است بین مکه و مدینه ، و فاصله ٔ آن تا جحفه دومیل است . (معجم البلدان ). موضعی است میان حرمین ...
دختر خم . [ دُ ت َ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری . (برهان ). کنایه از مطلق شراب . (آنندراج ). کنایه از شراب لعلی . (فرهنگ فارسی...
رینه خم . [ رُن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) رویینه خم . (برهان ). کوس . دمامه . نقاره ٔ بزرگ . (برهان ). رجوع به رویینه خم شود.
خم زلف . [ خ َ م ِ زُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیچ زلف . (یادداشت بخط مؤلف ). || نزد صوفیه اسرار الهی را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ...
خم شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دولا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). دوتا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || کج شدن . منحنی شدن . (یادداشت بخط مؤل...
خم زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریختن . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) : چون عشق بدست آمد تن کور کن و خوش زی چون عقل بپای آمد پی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.