خمخم
نویسه گردانی:
ḴMḴM
خمخم . [ خ ِ خ ِ ] (ع اِ) پستان گوسپند که بسیارشیر باشد. || گیاهی خاردار که خارش باریک و به هر در آویزند بچسبد و در سواد قاهره بهمرسد و دانه اش بخورد شتر دهند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خمخم . [ خ ُ خ ُ ] (ع اِ) جانور کوچک دریایی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خمخم . [ خ ُ خ ُ ] (اِ) رستنی که آن را خاکشی وشفترک نیز گویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
خم خم . [ خ َ خ َ ] (ص مرکب ) پیچاپیچ . (یادداشت بخط مؤلف ) : همیشه کمندی خم خم بر فتراک داشتی . (اسکندرنامه ٔ سعید نفیسی ).خام طبع آنکه می گ...