اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خم خم

نویسه گردانی: ḴM ḴM
خم خم . [ خ َ خ َ ] (ص مرکب ) پیچاپیچ . (یادداشت بخط مؤلف ) : همیشه کمندی خم خم بر فتراک داشتی . (اسکندرنامه ٔ سعید نفیسی ).
خام طبع آنکه می گوید به چنگ و کف مگیر
زلفکان خم خم و جام نبیذ خام را.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خمخم . [ خ ِ خ ِ ] (ع اِ) پستان گوسپند که بسیارشیر باشد. || گیاهی خاردار که خارش باریک و به هر در آویزند بچسبد و در سواد قاهره بهمرسد و دان...
خمخم . [ خ ُ خ ُ ] (ع اِ) جانور کوچک دریایی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خمخم . [ خ ُ خ ُ ] (اِ) رستنی که آن را خاکشی وشفترک نیز گویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
خم و چم . [ خ َ م ُ چ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نازو ادا که از معشوق هنگام خرام بر روی کار آید. (غیاث اللغات ). || حرکات دلبرانه را هم ...
چم و خم . [ چ َ م ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادب در معاشرت با زیرکی و استادی . || اظهار ادب با زبان و اشارات لب و روی . || ادا و اطوار....
رئینه خم . [ رُ / ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) مخفف روئینه خم . رویینه یا رویینه خم است که کوس و دمامه و نقاره ٔ بزرگ باشد. (آنندراج ). رجوع به...
خم روئین . [ خ ُ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روئینه خم . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ذیل خم شود.
خم و پیچ . [ خ َ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) پیچ . انحناء. خمیدگی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خم و پیچ . [ خ َ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربستان شهرستان گلپایگان . واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری گلپایگان . و دارای 1022 تن سکنه ، آ...
چین و خم . [ ن ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پیچ و تاب . شکن و نورد. رجوع به چین و نیز رجوع به خم شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.