اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خمول

نویسه گردانی: ḴMWL
خمول . [ خ ُ ] (ع اِمص ) گمنامی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : ماسزا داریم که منزلتی .... و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم . (کلیله و دمنه ). آنکه بخمول راضی گردد نزدیک اهل مروت وزنی ندارد. (کلیله و دمنه ). نشاید پادشاهان را که هنرمندان را بخمول اسلاف فروگذارند. (کلیله و دمنه ). از خزائن اموال و کرایم خمول و طرفی ... ممالک خویش به او بازگذاردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
زآنکه خوشخو آن بود کو در خمول
باشد از بدخوی و بدطبعان حَمول .

مولوی .


|| حقارت . مذلت . || تاریکی . ظلمت . (از ناظم الاطباء).
- کنج خمول ؛ گوشه ٔ تنهایی و تاریکی و عزلت . (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خمول . [ خ ُ ] (ع مص ) گمنام و بیقدر گردیدن . || نهان گردیدن صوت و ذکر کسی . منه : خمل ذکره و صوته . || مبتلا گردیدن به درد خمال . (منتهی...
خمود و خمول . [خ ُ دُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پژمرده بودن . سست بودن . بیحال بودن . (یادداشت بخط مؤلف ). || گمنام بودن . بی شهرت بودن ....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.