اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوار شدن

نویسه گردانی: ḴWAR ŠDN
خوار شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ذلیل و بی ارج و ناچیز شدن :
بی اندازه زیشان گرفتار شد
سترگی و نابخردی خوار شد.

فردوسی .


هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند.

فردوسی .


گشادن در گنج را گاه دید
درم خوار شد چون پسر شاه دید.

فردوسی .


تا پدید آمدت امسال خط غالیه بوی
غالیه تیره شد و زاهری عنبر خوار.

عماره .


تقویم بفرغانه چنان خوار شد امسال ...

قریعالدهر.


زیرا که شودخوار سوی دهقان
شاخی که بر او بر ثمر نباشد.

ناصرخسرو.


دل شاه در دیدار آن زن مانده بود چنانکه پادشاهی و لشکر بر چشم او خوار شد. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی ).
چون مزاج آدمی گِل خوار شد
زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد.

مولوی .


|| منقاد و نرم و رام شدن . (یادداشت مؤلف ).
- خوار شدن شتر ؛ رام شدن او. (یادداشت مؤلف ).
|| مرتب شدن مو. از پیچ واشدن . براحتی شانه خور شدن مو. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خار شدن زلف یا گیسو. بشدن ژولیدگی آن با شانه کردن .
خوار شمرده شدن . [ خوا / خا ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچیز شمرده شدن . بچیز گرفته نشدن . پست بحساب آمدن . (یادداشت بخط م...
خار در تن شدن . [ دَ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خار به تن انسان فرورفتن . خار در تن انسان نشستن . شوک . (دهار).
خار در پای شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب م ) خار و تیغ در پای انسان شدن . شاکه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
خار در پیراهن شدن . [ دَ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ایذاء رساندن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) : گل اندامی که در پیراهن من خار میریزد. صائب ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
....
۱۳۹۹/۰۸/۲۹
0
0

بد بود

....
۱۳۹۹/۰۸/۲۹
0
0

بد بود


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.