اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوان

نویسه گردانی: ḴWAN
خوان . [ خ َوْ وا ] (ع ص ) مرد دغل و ناراست . خائن . جنایتکار. || (اِ) شیر بیشه . || ماه ربیعالاول در جاهلیت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اَخْوِنة، خَوْن . خون .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۶ ثانیه
خان زادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت پسر خان بودن . ولد خان بودن .
خان حاتم . [ ن ِ ت َ ] (اِخ ) نام دیگر خان عالم است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285). رجوع به خان ...
خان دورو. (اِخ ) یکی از راههای بین نوده بدشت یموت است . رابینو میگوید: از نوده به دشت یموت سه راه هست : جنوبی ترین آن خان دورو، و وسطی...
خان عالم . [ ن ِ ل َ ] (اِخ ) برخورداربیک . یکی از امراءو بزرگان هند است که در دوره ٔ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسبا...
خان گیلان . [ ن ِ ] (اِخ ) نام رمانی است تاریخی مشتمل بر مختصری از سوانح آخرین مرحله ٔ فرمانروایی کارکیاخان احمد در گیلان و انقراض حکومت ...
خان ماهی . [ ن ِ ] (اِخ ) برج حوت : تا که آن سلطان به خان ماهی آید میهمان خازنان بحر در بر میهمان افشانده اند.خاقانی .
خان میرزا. (اِخ ) نام دیگر سلطان اویس میرزا است . وی پسر سلطان محمودمیرزافرزند سلطان ابوسعید گورکانی و مادرش سلطان نگار خانم میرزاعمر شیخ ا...
خان میرزا. (اِخ ) وی یکی از نبیرگان معصوم بیک صفوی است . در مجمع الخواص شرح حال و اشعار او آمده و از شدت شوق او به شعر و شاعری یاد شده اس...
خان میرزا. (اِخ ) وی از سلاله ٔ تیموریان است و پسر سلطان محمدمیرزابن سلطان ابوسعیدمیرزا و پسر عموی بابرشاه میباشد. وی سالها حاکم بدخشان بود...
خان نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) منزلی از منازل کاروانی میان کرمانشاهان و کاظمین و ظاهراً در عراق عرب است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.