خوان
نویسه گردانی:
ḴWAN
خوان . [ خ ُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ خائن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۰ ثانیه
خان رود. (اِخ ) دهی است از دهستان اردمه بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری طرقبه و 17 هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد...
خان دل . [ ن ِ دِ ] (اِخ ) اشاره به کعبه ٔ معظمه است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
خان زیی . [ ] (اِخ ) قریه ای است بفاصله ٔ 45500 گزی جنوب غرب قریه ٔ جلدک در علاقه ٔ حکومت درجه ٔ 4 ترنک و جلدک مربوط بحکومت کلان قلات ولای...
خان غرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ تابستانی راگویند ۞ . (شرفنامه ٔ منیری )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بسا خان و کاشانه و خان غردبدو...
خان قزی . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) دختر خان . (کلمه ای است ترکی مرکب از «خان » + «قزی » بمعنی دختر).
خان قل . [ ] (اِخ ) شیله ای است بفاصله ٔ 28500 گزی در جنوب غرب قریه ٔ نیک در علاقه ٔ حکومت درجه ٔ 4 یکاولنگ مربوط بحکومت کلان دایزنگی ولای...
خان ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که میمنه ٔ لشکر او را اداره میکرد. این شخص را ابن اثیر «ملک...
خان ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در ششهزار گزی شمال خاوری بنجار و یکهزار گزی راه مالرو ده دوست محمد ب...
خان ولی . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 22 هزارگزی شمال خاوری اهر و 11 هزارگزی شوسه ٔ اهر کلیبر، ناح...
خزعل خان . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) شیخ خزعل خان پسر حاجی جابرخان از طایفه بنی کعب عرب خوزستان ملقب به معزالسلطان و سردار اقدس بسال 1280 هَ . ق ...