خود
نویسه گردانی:
ḴWD
خود. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیک خلقت نازک اندام . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). ج ، خود، خودات .
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تحریک خود با دست یا یک شیء که به ارضای جنسی منجر شود. درمردان با خروج مایع منی همراه است. جلق زدن ، استمنا. کنایه از کار هنرمند یا مولفی است که به نظر...
از خود شدن . [ اَ خوَدْ/ خُدْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از خود رفتن : ز خود شدم ز خیال پر از صفا ای دل بگفتمش که زهی خوبی خدا ای دل .مولوی .
خودفراموشی. به معنای مثبت خویشتن خویش گذاشتن. منیت و رعونت فرو گذاردن. فداکاری در راه دیگران. منافع خلق و رضای خدا بر نفع خویش مقدم داشتن. فراموش کردن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خود انگیخته. خود جنبانیده، خود بلندشده، خود افراخته شده، و یا خود بر پا شده ( با افزودن خود به معانی داده شده در لغتنامه دهخدا برای انگیخته ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.