خور
نویسه گردانی:
ḴWR
خور. [ خ َ ] (ع مص ) زدن بر خوران . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خاره خوراً؛ ای زد بر خوران وی . || بانگ کردن گاو. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خارالثور؛ ای بانگ کرد گاو. || ضعیف و منکسرشدن حرارت آفتاب و گرما. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). خؤر، منه : خار الحر خوراً و خؤراً. || ضعیف شدن شخص . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (لسان العرب ). منه : خار الرجل خوراً.
واژه های همانند
۱۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
لوطی خور کردن . [ خوَرْ / خُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در معرض چپاول و غارت نهادن . بتاراج بردن .
خلیج یا کنداب بخشی از دریا است که در خشکی پیش رفته باشد؛ یا به سخنی دیگر به پیشروی آب در خشکی، کنداب گویند. در فارسی «شاخاب»، «شاخابه» و «شاخاوه» هم گ...