گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوش نویسه گردانی: ḴWŠ خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه واژه معنی خوش استقبال خوش استقبال . [ خوَش ْ/ خُش ْ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه خوب استقبال از غریب کند. آنکه غریب و تازه وارد را نکو دارد و خوش تهنیت دهد. که با روی ... خوش اندازگی خوش اندازگی . [ خوَش ْ / خُش ْ اَزَ / زِ ] (حامص مرکب ) تناسب قامت . تناسب اندازه . خوش افتادن خوش افتادن . [ خوَش ْ / خُش ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) نکو افتادن .موافق افتادن . مناسب قرار گرفتن . بموقع واقع شدن . خوش خواندن خوش خواندن . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خوب خواندن . آواز را با صدای خوش و از روی اصول خواندن . خوش خسبیدن خوش خسبیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خوب آرامیدن . خوب خوابیدن .راحت و آسوده خوابیدن . خواب راحت کردن : خوش نخسبندکنون از فزع ... خوش روزگذار خوش روزگذار. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (نف مرکب ) مرفه الحال . راحت . با عیش . با زندگی خوش . خوش زندگانی خوش زندگانی . [ خوَش ْ / خُش ْ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) با زندگانی آسوده . مقابل بدزندگانی . (یادداشت مؤلف ). || خوش گذران . عیاش . خوش چم و خم خوش چم و خم . [ خوَش ْ / خُش ْ چ َ م ُ خ َ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش ادا. خوش اطوار. خوش حرکت . خوش آمد گفتن خوش آمد گفتن . [خوَش ْ / خُش ْ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تملق گفتن . چاپلوسی کردن . (یادداشت مؤلف ). || تعارف کردن . به تازه وارد گفتن که خو... خوش آب ورنگی خوش آب ورنگی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رَ ] (حامص مرکب ) حالت سرخ و سفیدی چهره . رنگ پوست بدن مناسب داشتگی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۳ ۴۴ ۴۵ ۴۶ ۴۷ صفحه ۴۸ از ۵۲ ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود