اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خو گرفتن

نویسه گردانی: ḴW GRFTN
خو گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) انس گرفتن . الفت گرفتن . مأنوس شدن :
اگر زیرکی با گلی خو مگیر
که باشد بجا ماندنش ناگزیر.

نظامی (از آنندراج ).


|| اعتیاد پیدا کردن . معتاد شدن . عادت کردن :
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز.

مسعودسعد.


گفت من چون درین جهانداری
خو گرفتم بمیهمانداری .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.