گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خون راندن نویسه گردانی: ḴWN RʼNDN خون راندن . [ دَ] (مص مرکب ) خون جاری کردن . خون ریختن : خون ز رگ آرزو براندم وزین روی رفت ز من آن تبی کز آتش آز است .خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی خون از رگ راندن خون از رگ راندن . [ اَ رَ دَ ] (مص مرکب ) فصد کردن . خون از رگ بیرون ریختن . رگ زدن . رگ گشادن : شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود