اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خیره دل

نویسه گردانی: ḴYRH DL
خیره دل . [ رَ / رِ دِ ] (ص مرکب ) متعجب . متحیر. حیران . گیج :
زکردار آن چرخ بازوگسل
خبر یافت ضحاک و شد خیره دل .

اسدی .


ببد خیره دل پهلوان زان شگفت
بپرسیدش و ساز رفتن گرفت .

اسدی .


بهو خیره دل ماند از بس شگفت
گه انگشت و گه لب بدندان گرفت .

اسدی .


|| ناراحت . بدبخت . سرگشته :
بود خیره دل سال و مه مرد آز
کفش بسته همواره و چشم باز.

اسدی .


بماندند از او خیره دل هرکسی
بدان هر زمان آفرینش بسی .

اسدی .


شده خیره دل پهلوان زمین
همی خواند بر بوم هند آفرین .

اسدی .


سپهدار شد خیره دل کان شنید
همی گفت کس زور از اینسان ندید.

اسدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دل خیره . [ دِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خیره دل . متعجب . متحیر. سرگردان : هم از کار آن داس دل خیره ۞ ماندبر آن بت بنفرید و زآنجا براند. اسدی .بب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.