داعیة
نویسه گردانی:
DʼʽY
داعیة. [ ی َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: عثمان بن عنبسةبن ابی محمدبن عبداﷲبن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان الاموی ، از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام میبرد ذکر آن کرده است . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
داعیة. [ ی َ] (ع ص ) تأنیث داعی . || (اِ) خواهش و اراده . ج ، دواعی . (غیاث ). آنچه خواسته شود. آرزو. ج ، داعیات . آنرا گویند که در نفس انسا...
دعایة. [ دِ ی َ ] (ع اِمص ) در اصطلاح امروزین عرب زبانان ، تبلیغ کردن برای کسی یاحزبی یا عقیده ای و غیره ، و از آن جمله است «وزارة الدعایة...
داعیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) صاحب داعیة. آرزومند. || مدعی .