دام
نویسه گردانی:
DʼM
دام . (اِخ ) موضعی است به جنوب مکران .
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دام . (اِ) فخ . (دهار) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) (منتهی الارب ). تله . نَژَنک . (برهان ). حباله . اُحبول . اُحبولة. (منتهی الارب ). لاتو. (برهان )...
دام . (اِ) در مناصب امراء و سلاطین هند و خراج ملک ، دام عبارت از چهلم حصه روپیه و هم به معنی بیست وپنجم حصه از فلوس و در اوزان ادویه د...
دام . (ع اِ) عیب . و منه للیهود علیکم السلام و الدام . (منتهی الارب ). || (مص ) عیب کردن . (مصادر اللغة زوزنی ).
دام . (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). سکری گوید در شرح این گفته ٔ جریر:یا حبذا الخرج بین الدام و الادمی فالرّمث من برقة الرّوحان فالغرف ...
دام . (اِخ ) نام قصبه ای در هفت هزارگزی جنوب شرقی استتین درخطه ٔ پومرانی پروس . (قاموس اعلام ترکی ).
دام (چهارپایان سودمند): سنسکریت: dam (رام بودن)؛ پهلوی و مانوی: dAm با همان معنی سنسکریت.*** فانکو آدینات 09163657861
دأم .[ دَ ءَ ] (ع اِ) هر چه بپوشد ترا. (منتهی الارب ).
دأم . [ دَ ءَ ] (ع مص ) ستون نهادن دیوار را. (منتهی الارب ). || بلندی دیوار. || بلند کردن . || دأم الشی ؛ ای سکن . (تاج المصادر بیهقی ...
دام دام . (اِ صوت ) حکایت صوت دهل و مانند آن . نام آواز طبل و مانند آن .- از نو دام دام ، یا از سر نو دام دام ؛ از سر گرفتن . از نو آغازیدن . د...
دام دام . (اِ) تام تام ۞ . رجوع به تام تام شود.