دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
دهی است در آذربایجان ،محل پرورش ستور ،ستورگاه، که مقلوب شده آن دهخوارگان یا دهخوارقان است .آذرشهر نام کنونی آن است .بعلت اینکه در منطقه ده آخورگان ،آ...
ماه شب چهارده ، قرص کامل ماه ، استعاره ای از به زیبایی ماه بودن
ده برآفتاب نام روستایی است در 15 کیلومتری غرب شهر یاسوج در دامنه کوه دنا و در میان جنگل های بلوط
ده قره خان . [ دِه ْ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوهر بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 36هزارگزی شمال باختری بافت . سکنه ٔ آن 227 تن...
ده صفرزائی . [ دِه ْ ص َف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 9هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان ....
ده عباس خان . [ دِه ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در شش هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 195 ...
ده جمازائی . [ دِه ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 30هزارگزی شمال دشتیاری . سکنه ٔ آن 400 تن...
ده خدا داد. [ دِه ْ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان . واقع در40هزارگزی شمال باختری سنقر. سکنه ٔ آن...
ده خدا کرم . [ دِه ْ خ ُ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری ایذه . دارای 105 تن ...