در
نویسه گردانی:
DR
در. [ دَرر ] (اِخ ) آبگیریست در دیار بنی سلیم . آب آن در تمام بهارگاه بماند. (معجم البلدان ). پارگینی است به دیار بنی سلیم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
در اندشت. (اصطلاح عامیانه) وسیع، بی در و پیکر. به نظر می رسد که «در اندشت» از سه جزء «در»، «آن» و «دشت» ساخته شده باشد. رجوع شود به دَر، آن و دَشت.
...
نتیجه واژه ای عربی و در پارسی می باشد. پارسی جایگزین آنها اینهاست:
اَوَسات (اوستایی: اَوَثات)
پَسیژ (پهلوی: پَسیچ)
سوخین suxin (کردی)
در نتیجه ز...
خوشاب. (ا. فا). مروارید. گوهر. (ناظم الاطباء). قِسمی مروارید که آنرا عُیون مُدَحرَج، نجم گویند. (یادداشت مؤلف): فمن انواع اللؤلؤ المُدَحرَج و یعرف ...
دار شش در. [رِ ش ِش ْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی به اعتبار شش جهت . (برهان ) : برو ترک این دار شش در بگوبیا دست ا...
در جا زدن .[ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) در (اصطلاح نظامی ) در مشق سربازان متوقف پایها را چون رونده ای به زمین کوفتن . ایستاده و متوقف پایها را به...
در و پیکر. [ دَ رُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: در + و + پیکر) جرز و دیوار و تیر سقف و غیره . اجزای خانه از در و دیوار و سقف : خان...
در و تخته . [ دَ رُت َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لوازم و وسایل چوبی . || دو دوست و رفیق یا شریک یا زن و شوهر که با هم یک رنگ باش...
در هر حال . [ دَ هََ ] (ق مرکب ) در هر صورت . به هرحال . علی أی حال . علی کل حال . به هرصورت .
در هندوان . [ دَ هَِ دُ ] (اِخ ) محله ای است به بلخ از آن محله است فقیه ابوجعفر هندوانی . (از منتهی الارب ). نام محلی از بلخ است و نسبت ...