اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درا

نویسه گردانی: DRʼ
درا. [ دُ] (هندی ، اِ) در هند قدیم نامی که به اول اسم ماه سیزدهم آنگاه که سال بر اثر زیادتی سال شمسی بر قمری فزونی یابد، الحاق کنند تا از اسم ماه دوازدهم ممتازشود، بدین توضیح که در تقویم هندوان قدیم برای اینکه حساب ماههای قمری در سالهای شمسی نظمی بگیرد، مقدار اضافی ماه قمری را در طول سالیان چون بیک ماه تمام می رسد، به سال می افزودند و آن سال سیزده ماه می یافت ، در این حالت ماه دوازدهم هر اسمی داشت همان اسم رابه ماه سیزدهم می دادند؛ منتهی برای امتیاز لفظ «درا» به اول آن می افزودند. (از ماللهند بیرونی ص 212).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
درا. [ دَ ] (اِ) درای . (غیاث اللغات و گوید در مؤید به کسر تحقیق شده است ). زنگ . جلجل . زنگله . ژنگله . زنگ که بر اشتر و استر و خر آویزند.زنگ...
درا. [ دَ ] (نف مرخم ) مخفف دراینده . و آن بیشتر به صورت ترکیب آید، چنانکه : خام درا.هرزه درا. یافه درا. یاوه درا. رجوع به دراینده شود.
درا. [ دَ ] (فعل امر) امر به داخل شدن . (برهان ). فرمان بدرون آمدن . درآ.
درا. [ ] (اِخ ) جزیره ٔ کوچکی است در جنوب بندر معشور فلاحی . (فارسنامه ٔ ناصری ص 315).
درا. [ دَرْ را / دِرْ را ] (نف ) درنده . که درد. درا دوزا. راتق و فاتق . رجوع به درا دوزا، و درا و دوزا شود.
دراء.[ دَ رَءْ ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بیهوده سرا - سراینده ای که معلوم نیست چه می سراید چون کسی حرفش را نمی فهمد. (و مرا هرزه درا... نیما یوشیج)
قلعه درا. [ ق َ ع َ دُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده ، واقع در 33 هزارگزی جنوب باختر سوری...
درا و دوزا. [ دَرْ را / دِرْ را وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) راتق و فاتق . که بدرد و بدوزد. بدر و بدوز. درنده و دوزنده . کسی که در جنگ و آشتی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.