اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درء

نویسه گردانی: DRʼ
درء. [ دُرْءْ ] (ع اِ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
خر در گله . [ خ َ دَ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جماعتی متسیدند که سیادت ندارندو خویشتن را سید می گویند یعنی سیادت را بخود بسته اند. (از برهان ق...
چوبین در. [ دَ ] (اِخ ) چوئین در. دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین . در 7 هزارگزی قزوین کنار راه آهن در جلگه قرار گرفته . مع...
باد در سر. [ دَرْ س َ ] (اِ مرکب ) غرور و تکبر و خودبینی . || اندیشه ٔ فاسد. (ناظم الاطباء).
پا در هوا. [ دَ هََ ] (ص مرکب ) بی اصل . بی اساس ، چون سخنی و گفتاری .
بی در کجا. مکان نا آشنا، غربت.* * بنقل از لغتنامۀ هخدا (رجوع شود به «غربت»): "غربت. || (اِ) جای دور از خانمان. آنجا که وطن مردنباشد. مقابل وطن. ...
(عامیانه-مستهجن)گاینده از پس و پیش.کنایه از شخص فرصت طلب و رند. دغلکار.فریبکار.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ایوان کی در نزدیکی گرمسار را نیز دربند خزر شمرده اند. اِیوانَکِی یکی از شهرهای شهرستان گرمسار در استان سمنان ایران است. این شهر در شهرستان گرمسار و د...
در بر کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درپوشیدن . به بر کردن . لبس : پارسا بین که خرقه دربرکردجامه ٔ کعبه را جل خر کرد.سعدی .
در سر آمدن . [ دَس َ م َ دَ ] (مص مرکب ) از سر به زمین افتادن . لغزیدن بطرف زمین . در اصطلاح امروز، سکندری رفتن . (فرهنگ لغات و اصطلاحات مثنو...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۴۶ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.