اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درء

نویسه گردانی: DRʼ
درء. [ دُرْءْ ] (ع اِ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۳ ثانیه
ساق در. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند،واقع در 81هزارگزی شمال باختری درمیان و 19هزارگزی خاور راه شوسه ٔ...
در سفتن . [ دُ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن در. سنبیدن مروارید. || کنایه از سخن نغز گفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ) : غزل گفتی و در سفتی ...
در صورت . [ دَ رَ ] (اِ مرکب ) در حالت . (ناظم الاطباء).
در میان . [ دَ ] (ق مرکب ، حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: در + میان ) مابین و وسط. (آنندراج ). میان . (ناظم الاطباء). خلال . (منتهی الارب ). و رجوع به ...
در واقع. [ دَ ق ِ ] (ق مرکب ) در حقیقت . فی الواقع. (آنندراج ). بطور تحقیق . بطور حقیقت . بطور یقین . (ناظم الاطباء).
کوه در. [ دَ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کوه رابدرد. کوه شکاف . (از فرهنگ فارسی معین ) : نوک سنان کوه در سینه دوز اواز بازوی سپهر کمانکش سپر گ...
گزی در. [ گ َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، واقع در 125000گزی باختر چاه بهار و 8000گزی شمال دریای عمان و دارای...
مره در. [ م َ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج در 18هزارگزی جنوب غربی دیواندره و 2 هزارگزی قلعه گاه ، در ...
مشک در. [ م َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جانوری است که مشک و خیک آب را پاره و سوراخ کند. (برهان ) (آنندراج ). جانوری که مشک آب را سوراخ کرد...
نبی در. [ ن َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کزاز بالا در بخش سربند شهرستان اراک در 46 هزارگزی مغرب آستانه و 15 هزارگزی راه مالرو عمومی ، در...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.