اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست فراخ

نویسه گردانی: DST FRʼḴ
دست فراخ . [ دَ ت ِ ف َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست گشاده و باسخاوت . || سخاوت . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چنین داد پاسخ که دست فراخ
همی مرد را نو کند برگ و شاخ .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دست فراخ . [ دَف َ ] (ص مرکب ) باسخاوت . سخی . بخشنده : کس از او [ پیغمبر صلوات اﷲ علیه ] خوش خوی تر ندید دست فراخ تر و دلیرتر از وی کس ندید. (...
فراخ دست . [ ف َ دَ ] (ص مرکب ) فراخ آستین . جوانمرد. بخشنده . (برهان ). توانگر. (یادداشت بخط مؤلف ). فراخ آستین . صاحب ثروت . دولتمند. (آنندراج )....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.