فراخ دست
نویسه گردانی:
FRʼḴ DST
فراخ دست . [ ف َ دَ ] (ص مرکب ) فراخ آستین . جوانمرد. بخشنده . (برهان ). توانگر. (یادداشت بخط مؤلف ). فراخ آستین . صاحب ثروت . دولتمند. (آنندراج ). رجوع به فراخ آستین شود. || فراخ دامن . (آنندراج ). رجوع به فراخ دامن شود. || صاحب همت . (برهان ) (انجمن آرا).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دست فراخ . [ دَف َ ] (ص مرکب ) باسخاوت . سخی . بخشنده : کس از او [ پیغمبر صلوات اﷲ علیه ] خوش خوی تر ندید دست فراخ تر و دلیرتر از وی کس ندید. (...
دست فراخ . [ دَ ت ِ ف َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست گشاده و باسخاوت . || سخاوت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چنین داد پاسخ که دست فراخ همی م...