اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست کرده

نویسه گردانی: DST KRDH
دست کرده . [ دَ ک َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) دست فروبرده . رجوع به دست کردن شود.
- دست کرده به کش ؛ دست به سینه . دست در بغل :
گزیدند میخوارگان خواب خوش
پرستندگان دست کرده بکش .

فردوسی .


چو بینی رخ شاه خورشیدفش
دوتایی برو دست کرده بکش .

فردوسی .


بیامد پدر دست کرده بکش
بپیش شهنشاه خورشیدفش .

فردوسی .


بفرمود تا لنبک آبکش
بشد پیش او دست کرده بکش .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دستکرده . [ دَ ک َ دَ / دِ ] (اِ) دستکره . به معنی قلعه و حصار است که مخفف آن دسکره باشد. (آنندراج ). رجوع به دسکره شود. || مطلق شهر. (از...
دستکرده . [دَ ک َ دَ ] (اِخ ) این نام در تاریخ سیستان آمده است و ظاهر است که نام محلی است : آمدن امیر الت عاری (ظ: الب غازی ) به درق ...
دستکرده . [ دَ ک َ دَ ] (اِخ ) نام شهری است که در عراق عجم بوده . (آنندراج ). و رجوع به دسکره شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.