اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دست گردان

نویسه گردانی: DST GRDʼN
دست گردان . [ دَ گ َ ] (نف مرکب ) گرداننده و به دور درآورنده با دست . چرخاننده به دست . || (ن مف مرکب ) با دست به دور وچرخش درآمده . گردانیده شده از دستی به دستی . || دستگردو. وام کردن . (تداول گناباد خراسان ). || (اِ مرکب ) وام . قرض . چیزی که به عاریت گیرند. (آنندراج ) :
گرفتم از کف ساقی پیاله ٔ زرین
چو مفلسی که بگیرد به دست گردان زر.

اشرف .


|| وجه نقدی که به یک دست کسی دهند و از دست دیگر وی باز ستانند و این عمل را چندین بار تکرار کنند. (ناظم الاطباء).
- کالای دست گردان ؛ جنسی و متاعی که در معرض دست گردانی و دست گردان کردن واقع شود :
حریف معنی گل را به جان خرد هرچند
که سهل قیمت کالای دست گردان است .

امیرخسرو.


و رجوع به دست گردان کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
دست گردان شدن . [ دَ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست به دست شدن . از دستی به دستی سیر داده شدن . انتقال یافته بودن از دستی به دستی . رجوع ب...
دست گردان کردن . [ دَ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دست چرخش دادن چیزی را. گرداندن چیزی دردست چنانکه سکه های زر و سیم را. صاحب آنندراج گوید...
دست گردان دادن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) وام دادن . عاریت دادن . (از آنندراج ) : چون تهیدستی ز حد بگذشت سامان می دهندگوهر غلطان صدف را دست ...
دستگردان . [ دَ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و حدود آن بشرح زیر است : از خاور به دهستا...
دستگردان . [ دَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 120هزارگزی شمال طبس ، با 282 تن سکنه . آب آن از قن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.