اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دشت

نویسه گردانی: DŠT
دشت . [ دَ ] (اِ) دستلاف . (فرهنگ فارسی معین ). دشن . || پیش مزد. (فرهنگ فارسی معین ). سفته . ربون . (یادداشت مؤلف ). || در تداول عامیانه ، فروش اول هر کاسب . (فرهنگ فارسی معین ). نقد نخست که فروشنده از مشتری ستاند در اول روز یا اول شب یا اول هفته یا ماه یا سال ، و با کردن صرف شود. دریافت نقدی در اول روز یا شب یا هفته یا ماه یا سال ، و آنرا در قدیم دخش می گفته اند. اول پولی که دکاندار را و جز او را رسد در بامداد یا بشب پس از افروختن چراغ و یا اول هفته یا اول ماه یا اول سال . گشاد. میلاویه . (یادداشت مرحوم دهخدا). سودای اول به نقد مثل اول ِ دشت که در عرف هند آنرا بوهنی گویند. (آنندراج ). و رجوع به دشت کردن شود :
در محبت نسیه دل بردن فراوانست و بس
هست اگر دشتی دراین سودا بیابان است و بس .

تأثیر (از آنندراج ).


- اول دشتی ؛ کنایه از بامدادان و هنگام آغاز کار است ، چنانکه فی المثل کاسبی به مشتری مزاحم خویش گوید: اول دشتی ما را کمتر اذیت کن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- دشت کسی را کور کردن ؛ اولین بار فروش وی از او نسیه خریدن . (فرهنگ فارسی معین ).
- دشت کسی کور شدن ؛ فروش نکردن یا خریدار نیافتن کسی به اعتقاد نسیه دادن در اول بار. وقتی در فروش اول روز مشتری بخواهد پول ندهد و نسیه برد فروشنده گوید نسیه نمیدهم ، دشتم کور میشود. (فرهنگ عوام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
دشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی...
دشت . [ دَ ] (اِخ ) از قرای اصفهان است . (معجم البلدان ). محله ای است مشهور در اصفهان . (فرهنگ فارسی معین ). قریه ای بود در سپاهان که اصل مو...
دشت . [ دَ ](اِخ ) شهرکی است در میان کوهها بین اربل و تبریز، ویاقوت حموی گوید آنرا آبادان و پر خیر و برکت دیدم و اهالی آنجا همگی کُردند. (...
دشت . [ دَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش سلوانا از شهرستان ارومیه . موقعیت آن کوهستانی و سردسیر است . آب مزروعی آن از رودخانه ٔ جر...
دشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 304 تن . آب آن از قنات . محصول غلات است . (از فرهنگ جغرا...
دشت . [ دُ ] (ص ) بد و زشت . (برهان ). دژ. دش : دشت یاد؛ غیبت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : سیامک بدست چنان دشت دیوتبه گشت و ماند انجمن بی خدیو....
دشت آب . [ دَ ] (اِخ ) از دهستان های بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در جنوب بافت واقع است . محصول عمده غلات است . از 27 آبادی بزرگ و...
دشت بر. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارزوئیه ٔ بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 185 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب است ...
دشت سر. [ دَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است . این دهستان در مشرق شهر آمل طرفین راه شوسه ٔ آمل به بابل واق...
نی دشت . [ ن َ دَ ] (اِخ ) نام مرتعی است از بخش رامسر شهرستان شهسوار. در 12هزارگزی جنوب غربی رامسر و در منطقه ٔ کوهستانی جنگلی واقع است و آ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.